دارم از سرکار برمیگردم. از 5 و نیم صبح بیدار بودم. تیلی خستم. صبحم دیر رسیدم سرکار و مدیرم بهم توپید.
انقدررررر صبحا و عصرا تهران شلوغه که آدم حس میکنه داره میترکه از این همه آدم. از بس از شهرستان آدم میریزه اینجا. واقعا میان تهران که چی؟ که خودشونو اسیر اجاره های وحشتناک و این دود و آلودگی کشنده کنن ؟
یه مسئله ام اینه که آدمای شهرستانی فرهنگ شون شبیه بافت شهر نیست. میان اینجا هم بقیه رو اذیت میکنن هم خودشون اذیت میشن. مثلا همسایه هایی که از شهرستان میان تو آپارتمانای تهران، نمیتونن جلوی بچه هاشون رو بگیرن که بدو بدو نکنن یا داد نزنن. معمولا مهمون زیاد دارن. یا مثلا اینجا میان ازدواج کنن، اون اختلاف فرهنگ باعث مشکل خوردن تو زندگی شون میشه....
خلاصه که این قصه سر دراز دارد. من اگر بچه شهرستان بودم خودمو اسیر تهران نمیکردم...