همیشه گفتم اونایی که پدرمادر خوب و عاقلی دارن زندگی رو بردن. ما که نداشتیم. هرکی داره نوش جونش.
امشب با مامانم دعوام شد. گفت حالتو میگیرم. تو اتاق به شکم دراز کشیده بودم رو تختم که یهو اومد تو و بالاسرم. یهو یه سوزش خیلی شدید حس کردم. فهمیدم آب جوش ریخت روم....
نگو با یه لیوان آب جوش اومده بود تو اتاق و ریخته بود روم. خودم نفهمیدم چطوری جیغ میزدم. اما از معدود دفعاتی بود که من جیغ زدم. چون کلا آدمی ام که نمیتونم جیغ بزنم.
خواهرم ک تو حمام بود با وحشت درو باز کرد از صدای جیغام و داد میزد کاغذی خوبییییی؟ چی شدهههه؟
بچه ها زندگی با یک بیمار روانی واقعا سخته
امشب ب خودم افتخار کردم که تو همچنین شرایطی تونستم یک عمر دوام بیارم، درس بخونم و پیشرفت کنم...